گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ


شیشهٔ نشکسته باید خواست تاوانش ز سنگ

بر سر مجنون کلاهی گر نباشد گو مباش


عزتی دیگر بود همچون نگیندانش ز سنگ

ناز پرورد خیال جور طفلانیم ما


سایه دارد بر سر خود خانه وبرانش ز سنگ

با نگاهش بر نیاید شوخی خواب گران


چون شرر بگذشت آخر تیر مژگانش ز سنگ

گر شرار ما به کنج نیستی قانع شود


تا قیامت می کشد روغن چراغانش ز سنگ

مد احسانی که گردون بر سر ما می کشد


هست طوماری که دارد مهر عنوانش ز سنگ

همچوگندم می کشد هرکس درین هفت آسیا


آنقدر رنجی که بر می آورد نانش ز سنگ

سخت جانی چنگ اقبالیست با شاهین حرص


تا کشد گوهر ندارد چاره میزانش ز سنگ

پای خواب آلود تمکین کسب مجنون مرا


همچو کوه افتاد آخر گل به دامانش ز سنگ

حیف دل کز غفلتت باشد غبار اندود جسم


می توان کردن به رنگ شیشه عریانش ز سنگ

شوق من بیدل درین کهسار پرافسرده کیست


ناله ای دارم که می بالد نیستانش ز سنگ